اشعار چند از نذ یر (ظفر)
نذ یر (ظفر) نذ یر (ظفر)

 

سپیدار

 

چه گنه کرده سپیدار بباغ ؟

که کنون با تبرش میکوبند

خم نکردست بکس قا مت خویش

زین سبب از چمنش میروبند

 

*****   ***    **** 

دست از بهر تبر داد ولی

تبرش قا مت و پیکر بشکست

این ز مان است چنین رسم ز مان

که دهی دست؛ دهی دست از دست

 

*****    ******    *****

تا سپیدار بشد نقش ز مین

قهقه زاغ و ز غن با لا شد

هد هد و قمری ز کا شانه پر ید

شور و فر یاد وطن با لا شد

 

 

پس چه کنم؟

 

گر ز غم نا له و افغان نکنم پس چکنم

درد دل را به محبان نکنم پس چکنم

پرده چشم من از نقش رخش خا لی شد

اشک را زیور چشمان نکنم پس چکنم

نیست در شهر مرا مو نس و هم نا له دل

خود بخود قصه هجران نکنم پس چکنم

دستگیری نکند کس ز منی خسته روان

آشنا یی به فقیران نکنم پس چکنم

شهر وندان همه بر ظاهر ما میبینند

رنگ بر موی پر یشان نکنم پس چکنم

همچو یو سف بفرو شند ببازار مرا

شکوه و گله ز اخوان نکنم پس چکنم

 

امر یکا ایالت واشنگتن ( سیاتل)   2005

 

نقش آب

 

بعد از تو شهر دیده من ز یر آب شد

بعد از تو مر دمان دو چشمم عذاب شد

 بعد از تو در فضای خنک دیده فراق

ر نگ دل از بها نه سردی خضاب شد

بعد از تو آ فتاب محبت غروب کرد

شام سیه به طالع و بختم حساب شد

بعد از تو نقش عشق به دیوار آرزو

با لرزه های ز لزله دل خراب شد

بعد از تو غنچه مرد ؛ چمن در عزا نشست

بلبل به سوگواری حسن گلاب شد

بعد از تو کس حکا یت فر هاد را نخواند

چون قصه های عاشق تو چند کتاب شد

بعد از تو سوخت آتش دل تار و پود جان

یعنی دعای دشمن ما مستجاب شد

بعد از تو با خدای جهان ساز نقشبند

راز و نیاز بنده دل بیحساب شد

بعد از تو بی (ظفر) شدم و کار گاه عشق

چون نقش عمر من همگی نقش آب شد

 

17 جنوری 2006 سیا تل امر یکا

 

 

 

 

 

 


August 5th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان